وقتی جوگیر فرانسه می شویم
از زمانی که دبستانی بودم، زبان انگلیسی می خواندم و از همان موقع یادم هست که پیشرفت قابل توجهی نداشتم. علاقه ای هم به این زبان نداشتم چون می دیدم که اصلاً جلو نمی روم. دیگر زبان انگلیسی خواندن را رها کردم و به خاطر همین، توی مدرسه در درس زبان مشکل داشتم. توی کنکور هم زبانم معمولی بود یعنی چون کلاس رفتم برای کنکور بهتر شد. اما بعد از سال دوم دانشگاه، شرایطی پیش آمد که مجبور شدم بروم سراغ زبان فرانسه. هرچند خیلی برایم وحشتناک تر از انگلیسی به نظر می رسید ولی مجبور بودم بخوانم چون احتمال مهاجرت برایم وجود داشت. خلاصه فرانسه را شروع کردم ولی اصلاً برایم مثل انگلیسی نبود. هم اینکه به این زبان علاقه مند شدم و هم خوب پیشرفت کردم.
الان هم دارم در دانشگاه سوربن زبانم را تکمیل می کنم تا بروم در رشته خودم درس بخوانم. فرانسه خواندن عوالم خودش را دارد و به نظرم شبیه انگلیسی خواندن نیست. اما به نظرم انگلیسی دانستن هم خیلی لازم و واجب است. آدم بیشتر سر و کارش به انگلیسی می افتد تا فرانسه. مثلاً در کار کردن با اینترنت کمی مشکل دارم چون انگلیسی را خیلی کم می دانم. پیش از اینکه به فرانسه بیایم، در ایران که بودم مدت زیادی یک معلم خصوصی که یک شخص فرانسوی زبان بود داشتم و او باعث شد خوب پیشرفت کنم. اواخر هم به کلاس های سفارت فرانسه می رفتم. من از بچگی زبان انگلیسی خواندم تا سال آخر دانشگاه. وسط هایش وقفه هایی هم افتاد اما به هر حال هیچ وقت بیگانه نبوده ام با زبان انگلیسی. زبانم را تا سطح پیشرفته رساندم و بعد رها کردم. خسته شده بودم یک جورهایی. تا اینکه به دلیل امکان تحصیلی که احتمال داشت در کشور فرانسه برایم به وجود بیاید، رفتم سراغ زبان فرانسه.
اوایل برایم ساده بود اما هر چه پیشتر رفت پیچیده تر شد. گاهی خسته می شدم و می گفتم «زبان فقط انگلیسی»! و دلم می خواست برگردم و انگلیسی را ادامه بدهم. علاقه اصلی هم واقعاً زبان انگلیسی بوده و هست. اما فرانسه هم بد نیست و دنیای خودش را دارد. بیشتر ذهن را درگیر می کند چون قواعد دشوارتری دارد. مثلاً من معمولاً افکارم را توی ذهنم بدون اختیار خودم به زبان فرانسه برمی گردانم. این به این خاطر است که این زبان، ذهن را بیشتر درگیر می کند و دقیقاً به همین خاطر عمیق تر توی ذهن می ماند و دیرتر فراموش می شود. منطق یادگیری و آموزش فرانسه با زبان انگلیسی کاملاً متفاوت است. هرچند مثلاً توی لغت گاهی اشتراکاتی بین این دو زبان هست اما کلاً به هم ربطی ندارند. اگر سر کلاس زبان انگلیسی باید حرف بزنی تا بهتر یاد بگیری، سر کلاس زبان فرانسه اگر حرف نزنی، کلاهت پس معرکه است. به همین خاطر فکر می کنم فرانسه را باید فقط و فقط در موسسه و سر کلاس یاد گرفت و کلاس خصوصی بدون داشتن همکلاسی شاید خیلی مفید نباشد.
خواهرم که رفت سراغ زبان فرانسه، من هم فکر کردم خوب است یک زبان دیگر را هم بدانم. انگلیسی ام هم نمی گویم عالی، ولی خوب است. از هم سن و سال های خودم بیشتر انگلیسی می دانم و بهتر صحبت می کنم. زبان اسپانیولی به گوشم زیبا می آمد و از لحن و آهنگش خوشم می آمد. رفتم و اسپانیولی ثبت نام کردم. الان هم راضی ام. زبان قشنگی است و چون خیلی سخت هم نیست، زود پیش می روی. به نظرم اسپانیولی زبانی است که بیشتر از فرانسه به درد ما می خورد. تعداد بیشتری از مردم دنیا به این زبان حرف می زنند تا فرانسه. عقیده ام این است که اکثر آنهایی که می روند سراغ فرانسه خواندن، تحت تاثیر جو قرار می گیرند وگرنه زبان فرانسه آنقدرها هم همه گیر نیست. قبول دارم به درد رشته های خاصی می خورد، مثل حقوق. اما همه آنهایی که فرانسه می خوانند، رشته شان حقوق نیست.
یک ترم فرانسه خواندم، از بس سخت بود، افسرده شدم و ول کردم! یعنی از استادم هم راضی نبودم. شاید زبان خودش خوب بود اما بلد نبود چطور آموزش بدهد. مثلاً سر کلاس فارسی حرف می زد که اصلاً نباید این کار را می کرد. خلاصه فرانسه را ول کردم و بی خیالش شدم. حدود دو سال بعد یک موسسه خوب پیدا کردم با استادی که از آشنایانم بود و آنجا تدریس می کرد. رفتم و دوباره از ابتدا شروع کردم. این بار خیلی برایم فرق داشت. مثل دوره قبلی ام نبود. از استاد جدیدم هم چیز یاد می گرفتم هم اینکه کلی انگیزه و انرژی به ما می داد. خوب پیشرفت کردم و الان همچنان دارم ادامه می دهم. بیشتر از قبل به این زبان علاقه مند شده ام. فکر می کنم دلیل اینکه اول کار توی ذوقم خورد، همان استادم بود که به کارش وارد نبود. و چون من تازه این زبان را شروع کرده بودم، ترس برم داشت و فکر کردم فرانسه چقدر زبان وحشتناکی است.
اما این طور نبود. استاد و موسسه خوب خیلی مهم است. علاقه من به ایتالیایی خواندن از دوران راهنمایی شروع شد. پدرم برایم چند تا کتاب و نوار آموزش زبان فرانسه گرفت و من خودم توی خانه زبان می خواندم. بدون استاد سخت بود و فقط می توانستم لغت یاد بگیرم. تا اینکه کنکور دادم و رشته زبان ایتالیایی قبول شدم؛ همان چیزی که خودم می خواستم. چهار سال این زبان را خواندم و خیلی هم با علاقه خواندم. اما خب توی کشور ما خیلی بازار کار ندارد. در کنارش زبان فرانسه هم خواندم. هم چند واحدی توی دانشگاه فرانسه داشتم و هم اینکه بیرون کلاس رفتم. بعد از فارغ التحصیلی ام ازدواج کردم و مجبور شدم به روسیه مهاجرت کنم. در روسیه هم یک سال زبان خواندم و الان دانشجو هستم. به هر زبانی که فکر کنید یک ناخنکی زده ام! اما زبان انگلیسی ام ضعیف است و از این بابت مشکل دارم. هرچه باشد زبان بین المللی است و دانستن اش لازم.