مهم ترین نظریه های آموزش زبان
شاید از جمله کشورهای نادری باشیم که حتی بسیاری از دانش آموختگان مقطع دکترای ما نیز توان صحبت کردن و درک کامل زبان انگلیسی را ندارند.
اگرچه در آزمون مقطع دکتری هم درس زبان خارجی به عنوان یکی از سرفصل های این آزمون وجود دارد، اما این آزمون زبان بیشتر از این که مهارت های عملی متقاضیان ورود به دوره دکتری را محک بزند، تئوری ها و قواعد دستوری زبان های خارجی را مورد آزمایش قرار می دهد.
نتیجه تمرکز بر قواعد دستوری، آن هم در آزمون دکتری باعث شده است متقاضیان نیز رغبتی برای تسلط و کسب مهارت علمی زبان نداشته باشند و فقط بر حفظ لغات، گرامر خواندن و ترجمه سریع متن ها تکیه کنند.
در سایر مقاطع نظام آموزش عالی نیز اوضاع بهتر از این نیست و بسیاری از دانشجویان و فارغ التحصیلان مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد هم بهره چندانی از کلاس های زبان دانشگاه نمی برند.
مدارس کشور نیز که وظیفه دارد پایه های یادگیری زبان خارجی در دانش آموزان را مستحکم کند، در این حوزه نقش انفعالی دارد و به جرات می توان گفت کمتر دانش آموزی در ایران می تواند با تکیه بر آموزش زبان در مدارس به یک زبان خارجی با تسلط نسبی صحبت کند.
یعنی دانش آموز با وجود حداقل شش سال آموزش زبان در مدارس نمی تواند ساده ترین جملات زبان انگلیسی را ادا کند؛ البته باید به این نکته مهم هم توجه داشت وقتی بسیاری از معلمان زبان انگلیسی مدارس هم نمی توانند انگلیسی صحبت کنند، بنابراین نباید توقع داشت دانش آموزان این گروه از معلمان بتوانند پس از پایان تحصیلات، دستاوردی فراتر از دانسته های معلم شان داشته باشند.
در این نوشتار سعی می کنیم با توجه به مشکل دیرینه آموزش زبان در کشور به برخی از مهم ترین نظریه های آموزش زبان در جهان اشاره کنیم و امیدوار باشیم نظام آموزشی کشور با الگو قرار دادن تجربه ها و نظریه های جهانی، با آموزش اصولی زبان آشتی کند.
از فطرت تا تربیت
بسیاری از کارشناسان آموزشی معتقدند بهترین دوران برای آموزش زبان از سنین کودکی است و این که نظام آموزشی ما آموزش رسمی زبان در مدارس را بین سنین یازده تا دوازده سالگی آغاز می کند، بسیار دیرهنگام است و نباید توقع داشت کودک در این سن بتواند زبان خارجی را براحتی یاد بگیرد.
در زمینه آموزش زبان از کودکی نیز نظریه های مختلفی ارائه می شود که تکیه بر هرکدام از این نظریه ها می تواند مسیر متفاوتی از آموزش زبان را پیش پای نظام آموزشی بگذارد.
نظریه نهادگرایی بر فطرت انسان تاکید دارد و مبتکر آن را «نوام چامسکی» می دانند. در این نظریه گفته می شود انسان به محض این که به دنیا می آید، با یک زبان به دنیا می آید و با مرور زمان و شنیدن کلمات، قادر به سخن گفتن خواهد بود؛ درواقع این نظریه مدعی است زبان آموزی در فطرت انسان است و خواه ناخواه آن را یاد می گیرد.
البته این نظریه، منتقدان بسیار زیادی دارد و بسیاری از کارشناسان آموزشی بر این نظریه ایرادهای جدی گرفته اند؛ منتقدان معتقدند جمع بستن فطرت انسان با زبان آموزی، نادیده گرفتن نقش تربیتی جامعه است.
اما در نظریه یادگیری اجتماعی، اعتقاد بر این است که زبان آموزی از طریق تقلید به دست می آید؛ یعنی انسان می تواند با تقلید اصوات و لغات زبان های بیگانه، آن زبان را یاد بگیرد و به کار ببندد؛ در حقیقت این زبان به اجتماع و نقش تاثیر جامعه بر آموزنده زبان تاکید دارد.
نظریه رفتارگرایی هم به شرطی شدن زبان آموزی تاکید دارد و محققانی همچون «اسکینر» بر این باورند که زبان آموز از طریق اصلاح جملات اشتباهش، رفته رفته جملاتش را صحیح تر ادا می کند؛ تا آنجا که روزی می تواند با همین روند اصلاح مداوم، زبان را یاد بگیرد.
مثلا یک مدرس زبان که می تواند حتی مادر یک کودک در حال یادگیری زبان مادری باشد، با تائید جملات درست زبان آموز و ردکردن جملات غلط، راه و چاه زبان آموزی را به فرد آموزش می دهد. البته گروهی از کارشناسان آموزشی هم معتقدند تکیه بر نظریه ها و تئوری ها نمی تواند دردی از زبان آموز را دوا کند و قرارگرفتن در محیط را تنها راه تسلط بر زبان خارجی می دانند.