آموزش زبان بدون جذابیت یعنی هیچ
در سوئیس هر فرد وقتی دیپلم می گیرد قادر است به زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی صحبت کند، در هلند فضاهایی طراحی شده که دانش آموزان با حضور در آنها با زبان و فرهنگ های ملل مختلف دنیا آشنا می شوند تا زبان های زنده دنیا را یاد بگیرند، در ژاپن نیز همه آنهایی که دبیرستان را تمام می کنند می توانند دست کم به زبان انگلیسی بخوانند، بنویسند و حرف بزنند.
فاصله ما با کشورهای پیشرفته دنیا تا این حد زیاد است، ما که نه فقط دیپلم گرفته هایمان بلکه دارندگان لیسانس و فوق لیسانس مان هم اگر خودشان خارج از مدرسه و دانشگاه دست نجنبانده باشند، نمی توانند به زبان انگلیسی با مردم دنیا ارتباط برقرار کنند.
این فاصله موضوع گفت و گوی ما با منصور کدیور است، کسی که چند دهه زبان انگلیسی تدریس کرده و حالا در مقام یک کارشناس آموزش زبان به کودکان معتقد است روش های آموزش زبان در مدارس ایران باید متحول شود.
پایان سال تحصیلی و شروع تابستان برای بیشتر خانواده ها فرصتی است تا فرزندانشان را در کلاس های مختلف از جمله کلاس های آموزش زبان ثبت نام کنند. البته برخی خانواده ها در طول سال از این کلاس ها استفاده می کنند ولی بیشتر آنها به این سه ماه بسنده می کنند و در ۹ ماه دیگر سال بر حضور فرزند در کلاس های مدرسه متمرکز می شوند. به نظر شما آموزش های تابستانی برای آموزش زبان خارجی به کودکان کافی است؟
اساس آموزش زبان بر استمرار است و اگر این پیوستگی وجود نداشته باشد مطالب به همان سرعت و سادگی که در ذهن کودک جا می گیرد از ذهن او پاک می شود.
برای همین به نظر من بسنده کردن به آموزش زبان خارجی در سه ماه تابستان سودمند نیست و فقط می تواند راهی برای پر کردن اوقات فراغت کودکان باشد.
صرف نظر از موضوع هزینه ها که برخی خانواده ها را مجبور به ثبت نام های مقطعی می کند عده ای نیز معتقدند یادگیری همزمان زبان مادری و زبان دوم بویژه برای کودکان زیر سن مدرسه مشکلاتی را به وجود می آورد. به نظر شما بهترین سن یادگیری زبان چه زمانی است و آیا اختلاطی که برخی به آن معتقدند برای کودکان پیش می آید ؟
اگر به ماهیت فراگیری زبان کودکان دقت کنیم خواهیم دید که نوزاد از بدو تولد و حتی در دوره جنینی مشغول یادگیری است. در واقع آموزش زبان مادری از دوره نوزادی آغاز می شود یعنی کودک بتدریج با صداها آشنا می شود و از طریق دیدن و شنیدن، اسامی را یاد می گیرد تا این که با تکامل زبان، لب ها و تارهای صوتی اش موفق به ادای کلمات می شود و می تواند دیده ها و شنیده هایش را بر زبان بیاورد.
حالا اگر کودک به صورت همزمان با زبان ها، لهجه ها یا گویش های مختلف برخورد کند همه آنها را یاد می گیرد مثل کودکی که در خانواده اش به زبان آذری و کردی صحبت می شود و او در عین حال که این دو زبان را یاد می گیرد زبان فارسی را که زبان رسمی کشور است نیز می آموزد.
این نشان می دهد اگر بسترهای آموزشی مهیا باشد هیچ محدودیتی برای آموزش زبان وجود ندارد، مصداق بارز این مساله نیز همه بچه های چهارده و پانزده ساله برخی از کشورهای اروپایی هستند که می توانند به زبان های انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی و اسپانیایی صحبت کنند.
پس اینها ثابت می کند یادگیری زبان دوم و سوم در کودک مانع یادگیری زبان مادری نیست و آموخته های او به هیچ وجه با هم قاطی نمی شود. تجربیات من نیز نشان داده مثلا کودکی که در سن چهار سالگی زبان انگلیسی را فرامی گیرد چون ابتدا با صداها آشنا می شود زبان مادری را هم بهتر یاد می گیرد.
حتی من با معلمانی صحبت کرده ام که می گویند دانش آموزانی که با زبان دوم آشنا هستند در درس های مدرسه بیشتر پیشرفت می کنند ضمن این که آنها اعتماد به نفس بالایی نیز دارند و با همکلاسی هایشان تعامل بهتری دارند.
با وجود این به نظر می رسد همه کودکان کمتر از شش سال توانایی حضور در کلاس های آموزشی را ندارند، منظورم همان بی قراری های کودکانه و وابستگی های کودک به خانواده اش است همان حالت هایی که در برخی کلاس اولی ها هم دیده می شود.
بله توجه به این نکته بسیار مهم است، چون از نظر من والدین قبل از ثبت نام فرزندشان در کلاس های آموزش زبان باید بسنجند که او استقلال نسبی برای تحمل جدایی از مادر را دارد یا می تواند بدون کمک دیگران به دستشویی برود یا قادر به انجام تکالیف و تکرار و تمرین آموخته های کلاسی در خانه هست.
این که کودک بتواند قلم را بدرستی در دست بگیرد نیز بسیار مهم است، چون کودکی که نتواند از قلم استفاده کند در کلاس دچار مشکل می شود.
شما معتقدید اگر تمام این شرایط مهیا باشد و کودک انگیزه لازم برای یادگیری را نیز داشته باشد آموزش زبان خارجی بخوبی پیش می رود اما آموزش و پرورش کشور سن آموزش زبان به دانش آموزان را شروع دوره راهنمایی می داند. به نظر شما این سن برای یادگیری دیر نیست ؟
من نمی خواهم قضاوتی درباره عملکرد آموزش و پرورش داشته باشم، چون آموزش زبان از کودکی امکانات و شرایطی می خواهد که شاید در سیستم آموزش رسمی ما مهیا نیست. اما به طور کلی اگر قرار است فردی در کسوت معلم با یک کودک ارتباط برقرار کند باید با روان شناسی کودک آشنا باشد و از قابلیت های کودک در بخش شنیداری و دیداری استفاده کند و انواع صداها، حروف و کلمات را در قالب بازی به او بیاموزد و توان نوشتن را در او ایجاد کند.
یکی از روش هایی که بخوبی در آموزش زبان به کودکان کاربرد دارد روش فونیکس است که بر پنج پایه اصلی استوار است: آموزش صدای حروف، آموزش نحوه نوشتن شکل حروف، هجی یا صداکشی حروف، آشنا کردن کودکان با مکان صداها در کلمات و آموزش استثناها.
وجه مشخصه روش فونیکس این است که در آموزش زبان به کودکان که بهتر است درچهار تا شش ساله اتفاق بیفتد از قوای بینایی، شنوایی، لامسه و ادراکی کودکان برای آموزش استفاده می شود به طوری که کودک ابتدا با صدای حروف آشنا می شود و سپس شکل حروف را می شناسد و بعد از آن به کمک فلش کارت ها که یک روی آن تصویر و روی دیگرش کلمه مربوط به تصویر نوشته شده، حروف را بهتر فرامی گیرد.
در تمام دنیا برای کودکانی که با این روش انگلیسی را می آموزند پس از ۱۸ دوره آموزشی یک ماهه، آزمون yle (آزمون ویژه زبان آموزان جوان ) توسط دانشگاه کمبریج برگزار می شود که برای برگزیدگان نیزگواهینامه صادر می شود.
ظاهرا در روش فونیکس از عروسک هم استفاده می شود. نقش عروسک ها در آموزش زبان چیست؟
اول این که عروسک ها برای کودکان جذابیت دارند و همین جذابیت باعث تشویق بچه ها به یادگیری می شود. دوم این که با استفاده از عروسک ها می توان با بچه ها ارتباط برقرار کرد و نکات درسی را به آنها آموزش داد. مثلا وقتی قصد داریم حرف s را به کودکان بیاموزیم از عروسک مار استفاده می کنیم که صدایش «س» است و اول اسمش « s»که به این طریق کودک یاد می گیرد که این حرف صدایش«س» است و شکلش مثل بدن مار، مارپیچ در حالی که اول کلمه مار به زبان انگلیسی هم« s» است.
در واقع استفاده از عروسک ها یا فلش کارت ها در این روش برای این است که کودکان بهتر ببینند و بشنوند و تکرار کنند.
مسلما بچه ها با دیدن و تجربه کردن و نیز تکرار و تمرین، بهتر یاد می گیرند و دیرتر فراموش می کنند، ولی در مدارس ما این اتفاق نمی افتد و آموزش ها در این جهت حرکت نمی کند. به نظر شما چرا دانش آموزان ما بعد از هفت سال یادگیری زبان انگلیسی نه تنها قادر به صحبت کردن نیستند بلکه در روخوانی و نوشتن هم مشکل دارند؟
به نظر من با وجود زحمات زیادی که در مدارس کشیده می شود و بودجه هایی که صرف می شود، اما در روش های آموزش زبان باید تجدید نظر شود، آموزش زبان در مدرسه باید بر اساس ماهیت زبان آموزی کودکان تنظیم شود یعنی همان طور که کودکان ابتدا می شنوند بعد می خوانند و می نویسند باید سامانه آموزشی هم تابع این مراحل باشد. در واقع دانش آموزان در مدارس باید در فضایی قرار بگیرند که مدام بشنوند و با شکل حرو ف و کلمات آشنا شوند که البته برای این منظور باید لابراتوار در مدارس وجود داشته باشد. پس طبیعی است وقتی چنین امکاناتی وجود نداشته باشد و آموزش ها از حالت ترجمه خارج نشود زبان انگلیسی دانش آموزان بالاتر از سطح فعلی نمی رود.
فکر نمی کنید یکی از دلایل بی کیفیت بودن آموزش زبان در مدارس، زمان اندک در نظر گرفته شده برای آن است؟
بی شک محدودیت ساعات آموزش بی تاثیر نیست. اما این کمبودها را می توان با برخی اقدامات جبران کرد؛ مثلا نرم افزارهایی در اختیار دانش آموزان قرار داد که بعد از رفتن به خانه از آنها استفاده کنند و مطالب جدیدی بیاموزند. اکنون در بسیاری از کشورها برای آموزش زبان دوم و سوم به دانش آموزان فضایی در مدارس ایجاد شده که آنها مثلا اگر هفته ای دو تا چهار ساعت به طور رسمی زبان می آموزند در همان مدرسه فیلم های آموزشی نیز تماشا کنند و وقتی به خانه می روند نیز در کنار خانواده با استفاده از نرم افزارهای آموزشی مطالب آموخته شده را بارها و بارها تمرین کنند.
به نظر می رسد یکی از دلایلی که زبان خارجی دانش آموزان ما در مدارس رشد نمی کند نیز مربوط به کتاب های درسی باشد. از نظر شما یک کتاب درسی که به یادگیری منجر شود باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
یک کتاب درسی خوب باید بتواند مهارت شنیدن، حرف زدن، خواندن و نوشتن را به دانش آموزان بدهد. کتاب های درسی باید جذاب و ساده باشد و برای انتقال مفاهیم در آنها از تصاویر کمک گرفته شده باشد. کتاب ها همچنین باید مشارکت دانش آموزان در کلاس را برانگیزد و طوری نوشته شده باشد که بتوان برخی مفاهیم آن را از طریق بازی به دانش آموزان ـ بویژه در دوره راهنمایی ـ یاد داد.
سامانه آموزش کشور ما معلم محور است و نقش معلم در انتقال درست یا نادرست مفاهیم به دانش آموزان غیرقابل انکار است. به اعتقاد من اگر ساعات کلاس های درسی زبان کم است و کتاب ها ایراد دارد یا فضا و امکانات مدرسه به زبان آموزی دانش آموزان منتهی نمی شود، اما با این حال اگر معلم، خبره و کارکشته باشد، آموخته های دانش آموزان عمق بیشتری می گیرد. شما با من موافقید ؟
زمانی که من مدیر کانون زبان ایران بودم به آموزش و پرورش پیشنهاد دادم که تمرکزش را بر آموزش معلمان بگذارد و روش های نوین تدریس زبان خارجی را تحت عنوان آموزش های ضمن خدمت به آنها ارائه بدهد، اما به هر حال این اتفاق نیفتاد. به نظر من هم معلم در آموزش زبان رکن اصلی است؛ البته دست او نباید خالی باشد و وسایل کمک آموزشی باید در اختیارش قرار بگیرد، ولی در مجموع معلم زبان خارجی بویژه آنها که با دانش آموزان کم سن و سال تر کار می کنند باید با روان شناسی کودک آشنا باشند و به بچه ها علاقه داشته باشند تا اگر امکانات نیز در اختیارشان قرار گرفت بهتر و بیشتر اثرگذار باشند.
پس طبق گفته های شما می توان این گونه نتیجه گرفت که ناتوانی سیستم آموزشی ما در ارائه مطالب جدید و روش های نوین تدریس باعث بی انگیزگی دانش آموزان برای آموزش زبان خارجی می شود ؟
دانش آموز برای یادگیری باید انگیزه داشته باشد و بداند اگر در کلاس درس حاضر می شود قرار است چه چیزهایی یاد بگیرد و بعد از گذشت زمانی مشخص چه قابلیت هایی پیدا کند. اما این اتفاق در مدارس ما کمتر می افتد در حالی که اگر دانش آموز حس کند که هر جلسه نسبت به جلسه قبل پیشرفت کرده و بتدریج قادر شده با زبانی دیگر با دیگران ارتباط برقرار کند هیچ گاه دچار رکود و بی انگیزگی نمی شود.